وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

۱۲۰ مطلب توسط «محمد موسوی» ثبت شده است

آرزوهاتون رو بنویسید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

یه جایی خوندم " آرزوهایتون رو بنویسید ممکنه شما فراموش کنید اما خدا فراموش نمی کنه "

واقعا ما انسان ها خیلی زود فراموش می کنیم و همه چیز رو به اسم خودمون ثبت می کنیم

یه کار بزرگ که انجام می دیم هر جا می رسیم می گیم تعریف از خود نباشه ولی من اینکار رو انجام دادم و ...

یه مدت قبل به خدا التماس می کردیم که خدایا این کار با موفقیت انجام شه ولی یادمون رفته و خدا رو تو موفقیتمون سهیم نمی دونیم

یه شب که می خواستم بخوابم از خدا یه چیزی خواستم

الان دو برابر خواستم رو بهم داده با ضریب تساعدی

از این به بعد درخواست هام رو از خدا می نویسم که یادم نره کی کمکم کرده به هدف یا آرزوم برسم

واقعا ترس از خدا این نیست که خدا ترسناکه ترس از جدایی بین خودت و خداست

البته درکش سخته تا باهاش رفیق نشی که نمی تونی ترس از جداییش رو تصور کنی

خدایا خالصانه می گم با تمام وجودم دوستت دارم

هیچ وقت از دستت نمی دم ...

تازه از دوران جاهلیتم خارج شدم و دارم روشن می شم

یا حق

حق نگهدارتون

تبریک به مناسبت ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

واقعا عجب ماه پر خیر و برکتیه ماه رمضون

حداقل من اینطور اعتقاد دارم و واقعا تجربه هم کردم

امروز نذری داشتیم شله زرد !

شریکی بود با عموم اینا :دی

نذر امام حسن بود

سخت ترین روزی که روزه گرفتم تو عمرم امروز بود

واقعا از تشنگی داشتم خفه می شدم

زبونم چسبیده بود به سقف دهنم

واقعا قدر آب رو فهمیدم

عجب نعمتیه ... خدایا شکرت !

باید برم

خدانگهدارتون

دوباره مست و سرخوش از می مرد افکن عشقم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امروز یه آهنگ از تو انباری پوشه هام پیدا کردم معرکست

آهنگ بی قرار حبیب

منو دیوونه کرد خدایی خیلی لذت بردم ازش

اینم دکلمه ی اولش با صدای سوزان حبیب

دوباره مست و سرخوش

                                  از می مرد افکن عشقم

ندارم باکی از مردن

                                 که من روئین تن عشقم


از دست ندید خیلی زیباست

بگذریم این چند وقته اصلا وقت نکردم برم پی تی و بیام اینجا

البته می خوام کم کم نرم پی تی چون واقعا خیلی از وقتم رو می کشت

فقط وقتی می خوام چیزی بخرم یا بفروشم می رم اونجا ! دِ خلاص : دی

دِ خلاص داستان داره

یه بنده خدایی تو محضر بعد از عقد می گه دِ خلاص و یه ماچ آبدار از دختره زبون بسته می کنه 8)

اومدم یه خطی خطی کرده باشم تو این وبلاگ بی زبون

یا حق

حق نگهدارتون


به مولا رفتم ولی نبودن

سلام

چند روز پیش تو فیسبوک یه عکس دیدم که یه خونواده ی 4 نفره اراکی تو کوه چادر زدن

اونم با چه وضعیتی ....

پدر خونواده شدیدا بیمار و یکی از بچه ها شم معلولیت ذهنی داشت

عکس ها رو که دیدم بدون دروغ نزدیک 15 دقیقه اشکام سرازیر بود مثل همین الان که دارم تایپ می کنم

گفتم باید برم یه کمکی بهشون کنم در حد توانم
خداییش ما هم از خونواده های زیر فقر نباشیم بزور معمولی هستیم
صد تومان برداشتم که عصر برم بدم بهشون
روز تولد امام زمان ( عج ) بود
همه تو خیابون خوشحال بودن و داشتن می زدن و می رقصیدن
بعضی ها دیگه خیلی زیاده روی کرده بودن .... بگذریم
محله ای که باید برای کمک به اون خونواده می رفتم 8 ... 9 سال پیش محل زندگی خودم بود ...
خاطرات خوب و بد زیادی ازش داشتم
پر رنگ ترین خاطره از اون محل یه عشق سوزان 5 ساله بود که همه بچه محلامون بخاطر اون عشق حسودیشون می شد به من ...
وارد جزئیات نشم بهتره جز اعصاب خوردی چیزه دیگه ای توش نیست
رفتم و رفتم تا رسیدم بالای کوه
پوستم کنده شد خداوکیلی نیم کیلو عرق ریختم تا رسیدم نزدیکای محل زندگیشون
شاید از خودت بپرسی از کجا فهمیدن محل زندگیشون کجاست
یک عکس بود که از بالای کوه گرفته شده بود و مدرسه ی راهنمایی که توش درس خوندم هم مشخص بود تو عکس
تا اونجا دعا می کردم که انشالله یکی پیدا شده باشه و اینا رو سر و سامون داده باشه
به والله بخاطر پوله نبود چون اصلا واسم مهم نبود ... فقط دوست داشتم اونجا نبینمشون
رسیدم سر محل زندگیشون دیدم نیستن
خیلی خوشحال شدم ... واقعا از ته دل خوشحال شدم ...
این قضیه رو برای واسه این تعریف نکردم که به اصطلاح از خودم تعریف کنم
همه می دونیم که تعریف از خود محض گ... خوردنه
فقط رو دلم سنگینی می کرد این قضیه واسه این تعریفش کردم
باحالش این بود زمانی که اومدم خونه و گفتم نبودن بابام گیر داده صد تومن رو بگیره : دی

نتیجش واسه من چی بود ...

1 . من عوض اون پول رو از خدا گرفتم خیلی سریع تر از اونی که فکرشو می کردم
2 .  پول خودم هم موند تو جیبم
3 . مهمتر از همه وجدانم بیخیالم شد ( داشتم دیوونه می شدم )

حق نگهدارتون

آیا من برای شما کافی نیستم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

یه آیه از قرآن هست یادم نیست تو کدوم سوره است

می گه : آیا من برای شما کافی نیستم ؟

این جمله منو تکون داد

خیلی عجیب تکونم داد

گفتم آیا خدا برای من کافی نیست که برای هر چیزی امیدم و دستم جلوی بنده هاشه

این جمله رو درک کنی هم دنیا رو داری هم آخرت ...

درکش راحت نیست ولی سختم نیست  !

فقط باید بخوای ...

به والله کارهایی بود که به مغزم هم خطور نمی کرد بتونم ازشون دست بکشم

حتی تصور اینکه سیگار نکشم واسم مسخره بود ( می گفتم زندگی بدون سیگار ارزشی نداره ! )

الان 9 ماهه سیگار نکشیدم !

دستم تو دست خداست !

وقته نمازه

برم نمازم رو بخونم ... واسه بندگیش واسه شکر نعمت هاش و ...

فقط یادتون نره خدا برای شما کافی که هست هیچ از سرتونم زیاده !

یا حق