وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

۱۲۰ مطلب توسط «محمد موسوی» ثبت شده است

همه چی آرومه

بسم الله الرحمن  الرحیم


همه چی آرومه

کاسبی داغونه


اصن اوضاع سیت خیت تر از این مگه می شه ؟

کار و کاسبی خوابیده لامصب !

هر چی هم تکونش می دم بیدار نمی شه

البته اینبار با لگد می زارم تو سرش تا دیگه خودشو به موش مردگی نزنه

سرمایه من نابود نمی شود ، سرمایه من فکر من است .

چش خوردید تا حالا

بسم الله الرحمن الرحیم

من کلا به چش خوردن اعتقادی نداشتم

تا اینکه همچین چش خوردم که اعتقاد شدیدی بهش پیدا کردم

وقتی تحقیق کردم دیدم به به حتی تو احادیث هم بهش اشاره شده

هیچی دیگه زدیم خودمونو بدبخت کردیم

البته بدبخت که نه

کم لطفیه بگم بد بخت

با وجود خدا همیشه خوشبختم

من انسانم

قدرتمند

متفکر

و مهم تر از همه تنها موجودی که بعد از آفرینشش پروردگار به خودش احسنت گفت

بر می گردم با قدرت بیشتر

نا امیدی کفر است و بی خدایی !

خدانگهدار


رفتم تو چشم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

یه نصیحت ( تجربه ) و رفع زحمت به صورت خیلی سریع چون کار دارم

لازم نیست همه چیزتون رو همه بدونن

من بخاطر همین داستان ضرر بزرگی کردم

نوشه جونم ولی تجربه شد برام

یه دفعه از فرش رفته بودم تو عرش الان دوباره اومدم سمت فرش :)

دستم رو دراز کردم خدا گرفته داره می کشم بالا

والسلام

یا حق

خدانگهدار

عرق های خستگی

عرق های خستگی ات صورت نمورت را نوازش می کند

هیچ کسی نیست که جرعه ای تشکر به خوردت دهد

خسته از تمام نشدن ها

از ندیده شدن ها

اما چه حاصل

باز هم تلاش بیهوده می کنی

تا به کی …

نمی دانم …

با خدا برای خدا ...

ای مهربانم سلام

مدت هاست آسمانت را با من تقسیم کرده ای

که هر بار که به آن نگاه می کنم

یاد پاکی سرشار وجود تو بیفتم

و سعی کنم هم چون تو پاک باشم

مدت هاست زمینت را با من تقسیم کرده ای

که هر بار که به گردش آن فکر می کنم

یاد کوچک بودن خودم در مقابل تو بیفتم

و آب هایت را که مرا یاد حرف های زلال تو می اندازد

نازنینم من بی تو هیچم

همه چیز تویی و یاد تو

تو به دست های کوچکم نگاه کن و به پیکر نحیفم

مرا یارای ایستادن در برابر هیچ نیست

مگر تو مرا یاری کنی

به امید توست که سر از خاک برمی کشم

و قدم بر خاک می نهم

خدای من راه من بی تو

به بی راهه می کشد مرا دریاب

در قلبم دردی است به ژرفای ابدیت که درمانش تنها تویی

از همه روگردان شده ام

و چه خوش لحظه ایست که همه هستند

و هیچکس کس نیست

و تنها کس تویی

شیرین ترین رویا

در این سرگردانی

هر موجی مرا به صخره ای می سپارد

روح من عاشقانه از آن توست

پس دست هایم را دریاب

دستانی که عمریست به سوی تو گشوده شده

و هرگز خالی از دست های تو نبوده است

گل بی خار صدایم کن

که مست بوی توام و بی تو در ناکجای ذلت اسیر

شنیده ام تو کوچکترین نجواها را هم شنیده ای

پس به فریادم برس

که فریاد من طنین غمگین ترین

آوای مادری است که کودکش را می جوید

و نگاه حیران کودکی است که پناه می جوید

از هرچه مهربانی است که همه از آن توست

دوستت دارم

و شیدایی تو را دستمایه خود کرده ام

بر این دار و ندار کوچک عشق آن چنان بیفزا

که از هرم نفس هایم بسوزم

و باز شیدایی از سر گیرم

تا روزی که از من جز تو هیچ نباشد


برگرفته از دل نوشته برای خدا دلنوشته خدایی