وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

وبلاگ شخصی مملی

دست نوشته های یک مرد اینترنتی

دل نبند که تش تلخیه می شه مثل من نفس تخلیه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امروز رفتم خواهر زادم رو دیدم

همه می گن شبیه منه

آره خداییش خوش قیافه بود مثه داییش : دی

ما دو سه ساعتی اونجا بودیم

انگار نه انگار خان داییش اومده تخت گرفته بود خوابیده بود

قدیما یه احترامی میذاشتن به بزرگترها

الکی الکی بزرگتر شدیم ها

خیلی باحاله ولی آدم حس خوبی بهش دس میده

برم بگیرم بخوابم

جفت جفت داره ازم میره

یا علی

خدانگهدار

یه روزی کیانو میارم اینجا اینو ببینه بخنده ...

ای جونم من این حس قشنگو به تو مدیونم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امروز واسم روزه خاصیه !

خان دایی شدم

یه پسر کاکل زری به خونوادمون اضافه شد

ایشالله زیر سایه ی پدر و مادرش بزرگ شه

هنوز ندیدمش ولی صد در صد شبیه داییشه دیگه : دی

ببخشید حواسم نبود خان داییش نه داییش !

یعنی از بچگی آرزو داشتم خان دایی بشم

چراشم نمی دونم نپرس !

اولین نوه ی پدر و مادرمه

اسمش از قبل گذاشتن .... کیان !

دایی قربونش بره

حس خوبیه احساس مسئولیت بیشتری می کنم نسبت به قبل

فعلا برم

خدانگهدار

تحمل کن یه روزی این دوری می میره

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

نمی دونم چرا دلم امروز آشوبه

از صب که بیدار شدم صب که نه تقریبا ساعت 12 دلشوره دارم

دلیلشم نمی دونم

خیلی وضعیتی بدیه

تا حالا این شکلی نشده بودم

قلیونم نیست بزنیم یکم ریلکس کنیم

بابام داره فوتبال می بینه برم اونجا شاید یکم بهتر شدن

امروز روز فوتبالیه ها

هم برا قرمزها

هم برا آبی ها

من که طرفدار هیچکدوم نیستم

اصن حیف وقت که بذاری واسه فوتبال : دی

خدانگهدار

تو می گی حرفهامو گوش کن فاصله ها رو فراموش کن

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امیدوارم امروز رو مثل من خوب شروع کرده باشید

سال که نکوست از بهارش پیداست

روزی هم که نکوست از اولین ساعاتش می شه تشخیص داد

از خدا چند تا چیز خواستم می دونم که بهم می ده

یقین برابر است با دریافت !

یه بنده خدایی زندونه بهم زنگ زده برم ببینم پروندش داستانش چی شده

خواب موندم نتونستم برم

فردا باید برم

شبها بیدار می مونم صبح می خوابم

آره دیگه فردا باید برم !

الان باید برم : دی

خدانگهدار

بازم مثه قدیم پر دردیمو باید از بدیهات چیزی نگیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

امروز روز خوبی نیست

نمی دونم چرا ؟

احساس خوبی ندارم به جمعه ها !

بخصوص غروب جمعه ها خیلی دلگیر می شه !

ادم میریزه به هم

یاد خدمت افتادم

تو خدمت که عصر جمعه ها بغض گلومو می گرفت

در هر حال و در هر مکان خدا رو شکر !

شکر نعمت نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند
یه حدیث خوندم از امام علی (ع) کیف کردم

کسانی که مصیب های کوچک را بزرگ می بینند

خدا دچار مصیبت بزرگشان می کند تا معنی مصیبت بزرگ را بدانند !

حواستون جم باشه ها

ما رفتیم یا علی

خدانگهدار

هر چی هم گفتی خودتی من مغزم این شکلیه هر چی بیاد توش در لحظه می نویسم